شاعر: عباش چشامی


صدای درد به آن سوی زور و زر نرسید
صدا مقابل خود ماند دورتر نرسید
صدا نجیب‌تر از قطره‌های باران بود
ولی به هرزه علف‌های کور و کر نرسید
مگر کبود به پهلوی مادرش ننشست؟
مگر که سرخ به پیشانی پدر نرسید؟
مگر مصیبت یاران رفته نوش نکرد؟
هزار زخم به بال پرش مگر نرسید؟
چرا پس آن همه را این زمانه برد از یاد؟
چرا غریبی این عاشقی به سر نرسید؟
یگانه پرچم سرخ حسین را او دوخت
چه غم به دامن کرب و بلا اگر نرسید
چه حلم دامنه داری، چه صبر باصری!
رها نکرد تو را تا که بر جگر نرسید